هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق | دی ۱۴۰۲

مهـــــــناز
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما

صید منی شکار من گر چه ز دام جَسته‌ای

آمده‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت

بی‌دل و بی‌خودت کنم در دل و جان نشانمت

آمده‌ام بهار خوش پیش تو ای درخت گل

تا که کنار گیرمت خوش خوش و می‌‌فشانمت

آمده‌ام که تا تو را جلوه دهم در این سرا

همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت

آمده‌ام که بوسه‌ای از صنمی ربوده‌ای

بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت

گل چه بود که گل توی ناطق امر قل توی

گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت

جان و روان من توی فاتحه خوان من توی

فاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمت

صید منی شکار من گر چه ز دام جَسته‌ای

جانب دام بازرو ور نروی برانمت

شیر بگفت مر مرا نادره آهوی برو

در پی من چه می‌دوی تیز که بردرانمت

زخم پذیر و پیش رو چون سپر شجاعتی

گوش به غیر زه مده تا چو کمان خَمانمت

از حد خاک تا بشر چند هزار منزلست

شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت

هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را

نیک بجوش و صبر کن زانک همی‌ پزانمت

نی که تو شیرزاده‌ای در تن آهوی نهان

من ز حجاب آهوی یک رهه بگذرانمت

گوی منی و می‌دوی در چوگان حکم من

در پی تو همی ‌دوم گرچه که می‌دوانمت



تاريخ : سه شنبه ۲۶ دی ۱۴۰۲ | 14:52 | نویسنده : مهـــــــناز |

چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم

چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم

مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم

طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری

غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم

مگو وقتی دل صد پاره‌ای بودت کجا بردی

کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم

ز سر بگذشت آب دیده‌اش از سر گذشت من

به هر کس شرح آب دیدهٔ گریان خود کردم

ز حرف گرم وحشی آتشی در سینه افکندم

به او اظهار سوز سینهٔ سوزان خود کردم

" وحشی بافقی"



تاريخ : چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲ | 23:46 | نویسنده : مهـــــــناز |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.