هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست

مهـــــــناز
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما

کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست

برو به کارِ خود ای واعظ این چه فریادست

مرا فِتاد دل از ره، تو را چه اُفتادست؟

میان او که خدا آفریده است از هیچ

دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نَگشادست

به کام تا نرساند مرا لبش، چون نای

نصیحتِ همه عالم به گوشِ من بادست

گدایِ کویِ تو از هشت خُلد، مستغنیست

اسیرِ عشقِ تو از هر دو عالم آزادست

اگر چه مستیِ عشقم خراب کرد ولی

اساسِ هستیِ من زان خراب، آبادست

دلا مَنال ز بیداد و جورِ یار که یار

تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست

برو فِسانه مخوان و فُسون مدم حافظ

کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست



تاريخ : پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳ | 23:50 | نویسنده : مهـــــــناز |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.